۱۳۷۷

گفتگوی پروانه فروهر ـ ۱۳۷۷

در فراز و فرود سال‌ها مبارزه

این گفتگو به صورت کتبی انجام شده. متن اصلی به دست‌خط پروانه فروهر است و تاریخ ندارد، ولی گمان می‌رود مربوط به سال ۱۳۷۷ باشد.

گزارشگر: در ابتدا، دوست داریم از خودتان و چرایی و نحوه‌ی آشنایی‌تان با مبارزه‌ی سیاسی برایمان بگویید؟

پروانه فروهر: من در کانون پاکیزه‌ای چشم به هستی گشودم که باورهای ملّی و ریشه‌های ستبر آزادی‌خواهی داشت. بی‌نیازی و شکیبایی و عشق به ایران روشن‌ترین ویژگی مادرم، که سایه‌ی گرامی‌اش پردوام باد، و درستی و آزادی‌خواهی و مهربانی نشانه‌های آشکار پدر بود. در فضائی چنین سرشار از موافقت و دمسازی و تنیده‌ای از مهر، شور هستی به گونه‌ی جریانی دائمی بر زندگی من ارزانی گردید و یک منش آزادیِ گزینش در من سربرآورد. خانه‌ی ما جزیره‌ی امنی بود که کمی و کاستی را مهربانی و هم‌نوایی جبران می‌کرد و بی‌نیازی را در ما می‌آفرید.

عصیان و اعتراضم نیز ریشه در خانواده‌ام دارد. دوازده‌‌ساله بودم که با آرمان یگانگی‌جویانه‌ی ایرانیان آشنا گردیدم و به منش پان‌ایرانیسم پیوستم. همین زمان، به دنبال شعارنویسی بازداشت شدم. دیرهنگام، با پادرمیانی افراد بانفوذ خانواده، به خانه بازگشتم. در برابر تصمیم‌گیری خویشان نزدیک، که به پدر و مادرم فشار می‌آوردند و مرا از ادامه‌ی مبارزه بازمی‌داشتند، ایستادگی کردم و سرانجام بر دلهره‌ها چیره شدم و پیمان بزرگی را، که تا هم‌امروز به جان پاس داشته‌ام، با خویش نهادم.

گزارشگر: شما، که در حوادث دهه‌های چهل و پنجاه در جریان‌های جبهه‌ی ملّی دوم [و سوم و چهارم] حضور داشتید، لطفاً از فعالیت‌های خودتان بگویید.

پروانه فروهر: استقلال ملّی، آزادی‌های فردی و اجتماعی و عدالت همگانی آماج‌های بزرگ سراسر زندگی من بوده و مصدق به گونه‌ی نماد راستین این هر سه با فرّهی شکوهمند. بدینسان، بدترین خاطره‌ام کودتای بیست‌و‌هشت مرداد و سقوط دولت ملّی مصدق است؛ ولی این رویداد تلخ، به‌رغم اندوه ژرفی که بر همه‌ی لحظه‌هایم فروریخت، پای رفتنم را سست نکرد.

در دوران دانش‌آموزی، با انجمن ادبی آناهیتا، یکی از سازمان‌های همگام حزب ملت ایران، همکاری نزدیکی را آغاز کردم. آذر سال ۳۸، در آن خاموشی مرگبار، به همراه یکی از همرزمانم، به ساواک برده شدم.

شانزدهم آذر سال ۳۹، به هنگام اوج‌گیری تلاش‌های سیاسی، سکوت هشت‌ساله‌ی دانشگاه با سخنان من، که دانشجوی سال اول رشته‌ی جامعه‌شناسی بودم، شکست. در بهمن‌ماه همان سال، پس از سخنرانی دیگری، بازداشت شدم که پس از چندی، به‌دنبال تحصن دانشجویان و پافشاری اللهیار صالح، رئیس هیئت اجرائی جبهه‌ی ملّی، از زندان آزاد گردیدم. دو روز بعد، پس از شرکت در کمیته‌ی پنج‌نفری اعتصاب فرهنگیان، دوباره دستگیر شدم؛ ولی تهدید به اعتصاب غذا و اوج‌گیری جریان‌های سیاسی سبب آزادی من شد.

در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۴۰، با داریوش فروهر، دبیر حزبم، پیکارجوی خستگی‌ناپذیر، که تازه از زندان رها شده بود، ازدواج کردم.

به‌یادماندنی‌ترین خاطره‌ام آیین ساده و بی‌مانند پیمان همسری ماست که آیت‌الله سیدرضا زنجانی، از بنیان‌گذاران نهضت مقاومت ملّی، عاقد آن بود و دکتر غلامحسین صدیقی، گرامی استادم، باقر کاظمی، دکتر کریم سنجابی، محمدعلی کشاورز صدر، و دکتر غلامحسین مصدق شاهدانش. از آن پس، بیش از پیش، با رویدادهای سیاسی میهنم درآمیختم و همه جا دوشادوش همسرم در صحنه‌ی مبارزه حضور یافتم.

سه ماه بعد، در حالی که باردار بودم و همسرم دوباره به زندان کشیده شده بود، در میتینگ موضعی گرامی‌داشت قیام ملّی سی‌ام تیر به دنبال یک سخنرانی کوتاه در یورش پلیس آسیب دیدم؛ و فردای آن روز، به همراه چهار تن دیگر از نمایندگان دانشجویان، در دیدار با نخست‌وزیر وقت، از کردارهای غیرانسانی گماشتگان امنیتی به‌تندی انتقاد نمودم.

چندی بعد، هما دارابی، یکی دیگر از وابستگان حزب ملت ایران، که بعدها پزشک برجسته‌ای شد، و من در نخستین کنگره‌ی سراسری جبهه‌ی ملّی از سوی زنان جبهه‌ی ملّی به نمایندگی برگزیده شدیم و در این کنگره شرکت کردیم؛ ولی به‌رغم تعارف‌های بسیار و کاربرد واژه‌‌های دل‌خوش‌دارنده، هیچ گام اساسی در راستای شناخت حقوق انسانی زن ایرانی برداشته نشد و تنها اثر آن روی آوردن نمایشی نظام سلطنتی به پذیرش زنان در صحنه‌های مؤثر اجتماعی، به‌ویژه شرکت آن‌ها در انتخابات مجلس شورای ملّی، بود که به هر حال می‌توانست به گونه‌ی تمرینی، هر قدر کند و کم‌اثر، در این زمینه بعدها به تدریج مفید واقع گردد.

اصلاحات ادعایی و رفراندوم ساختگی با اعتراض همگانی، به‌ویژه دانشجویان دانشگاه، روبه‌رو شد و به اوج‌گیری دیکتاتوری و قلع‌وقمع مبارزان انجامید. بار دیگر، زندان‌ها از یاران و هم‌اندیشان انباشت و همسرم نیز، که پیوسته از پیشگامان بود، باز زندانی شد.

برخورد تند و نادرست مسئولان زندان و ناآشنا بودن به روحیه و منش زندانیان به اعتصاب غذا انجامید؛ و به دنبال آن، موجی از نگرانی و خشم خانواده‌ها را فراگرفت. در کمیته‌ای که من هم هموند آن بودم، تصمیم به تحصن خانواده‌ها در دادگستری گرفته شد. تحصن‌کنندگان، که بیشتر زن بودند، به همراه کودکان با پلاکاردهایی در سراسر صحن روبه‌روی جایگاه دادستان کل استقرار یافتند و من با ایراد سخنرانی تندی خواستار آزادی تمام زندانیان سیاسی شدم و در این راستا مهلتی را تعیین کردم. همان روز، خانه‌ی ما مورد یورش گماشتگان ساواک قرارگرفت؛ ولی من توانستم با دختر کوچکم، که سخت بیمار بود، بگریزم و پنهان شوم. چند روز بعد، اعتصاب غذا با دست‌یابی زندانیان به خواست‌هایشان پایان گرفت و ساواک هم از تعقیب من چشم پوشید.

همسرم، هنوز از زندان بازنگشته، دوباره و سه‌باره و چهارباره، سال‌ها و سال‌ها زندانی شد و من، علاوه بر مسئولیت حساس و سنگین پرورش و آموزش دختر و پسرم، لحظه‌ای پرچم مبارزه را از دوش ننهادم تا بار دیگر صدای آزادی‌خواهان به‌هم‌پیوست و پیکاری نو آغاز گردید.

در این دوره، مسئولیت خبرنامه، نشریه‌ی زیراکسی جبهه‌ی ملّی، را، که در جای‌جای ایران با استقبال روبه‌رو گردید، بر عهده داشتم. همین نشریه پس از پیروزی انقلاب به هفته‌نامه بدل گردید که با همکاری چند تن یاران دیرینم کار تهیه و نشر آن را انجام دادم.

در همان روزهای نخستین پیروزی، در زمینه‌ی پذیرش پست‌های اجرائی، به من پشنهادهای فراوانی شد؛ ولی ترجیح دادم پس از هفت سال دوری اجباری از کلاس و درس به جای اصلی خود بازگردم ــ جایی که شیرین‌ترین لحظه‌های زندگی مرا رقم می‌زد؛ و معلمی با همه‌ی طنین‌های انسانی آن بار دیگر بخشی از زندگی پرتلاش من شد؛ ولی هنوز سال پایان نگرفته، انحصارگران کژاندیش و انقلابی‌های پس‌ازپیروزیْ یکشبه مرا به پاک‌سازی و محرومیت از حقوق و، پس از چند سالی، سرانجام به بازنشستگی محکوم کردند!

گزارشگر: نحوه‌ی حضور زنان را در صحنه‌های اجتماعی، به‌خصوص از انقلاب مشروطه به بعد، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پروانه فروهر: با آنکه تلاش‌های واپس‌گرایانه پیوسته به نادیده انگاشتن زنان در رویدادهای زندگی اجتماعی می‌انجامید و حتی روشنفکران حضور آن‌ها را جدی تلقی نمی‌کردند و به‌رغم آنکه زنان بخت آن را نداشتند که همه‌ی امتیازهای درخور انسانی را دارا باشند، با شکیبایی و دلاوری و بزرگواری، در تمامی حرکت‌های سرنوشت‌ساز ملّی، به گواهی اشارت‌های پژوهشگران، حضور داشته‌اند و رشادت‌های بسیار نشان داده‌اند. در مخالفت با قرارداد رژی، دکتر فریدون آدمیت نقش زنان را اینجا و آنجا به تصویر می‌کشد؛ در جنبش مشروطیت، زنان حتی از کاربرد ماده‌های آتش‌زا برای شکست دشمنان ابایی نشان نمی‌دهند؛ در وادار نمودن مجلس شورای ملّی به ردّ اولتیماتوم روس‌ها، در اخراج مورگان شوشتر، مستشار دارایی، زنان پیشگامی داشتند؛ در نهضت ملّی شدن صنعت نفت، همه جا زنان دوشادوش مردان بودند؛ پیش از انقلاب، روز هفده شهریور، جمعه‌ی خونین، شمار زنانی که جامه‌ی سرخ شهادت بر تن کردند کم از مردان نبود؛ و از آن پس، در تمامی روزهای اعتراض، حضور چشمگیر آن‌ها در پوشش‌های گوناگون انکارناپذیر و غرورآفرین بود.

گزارشگر: موانع رشد زنان [چیست]؟ برای رفع این موانع چه می‌توان کرد؟

پروانه فروهر: زمانی گمان می‌کردم با دگرگونی‌های اجتماعی جهش به سوی تعالی و تکامل امری ناگزیر است و همه‌ی بندهای فرهنگی، اجتماعی، و اقتصادی، که استعمار و ارتجاع به دست‌وپای زنان ایرانی بسته می‌گسلد؛ ولی امروز باور دارم برای بهبود شرایط زندگی باید مبارزه‌ی ویژه‌ای را پی‌ریخت، زیرا جامعه‌ای که پیوسته برتری مرد را توجیه کرده در بیان شعار برابری زن و مرد صادق نیست و در اساس و بنیان زندگی زن نمی‌تواند تحولی ایجاد کند.

زن در معنا و مقام امروزی پدیده‌ی پرورش و آموزش و موقعیت خویش است و قربانی رابطه‌های اجتماع. سوگ‌نامه‌ی زن تعارضی است میان خواست‌های بنیادی و ناگریزی‌های موقعیتی او، در حالی که زن و مرد دارای رسالت مساوی مبتنی بر یک ساحت ذاتی عام و مستقل از جنسیت می‌باشند.

با پذیرش این واقعیت آماری که در ایران به همان اندازه زن زندگی می‌کند که مرد، باید با آنچه تا کنون بنا بر پافشاری قانون‌گذاران و مسئولان، که تمامی مرد بوده‌اند، بر زندگی زنان تحمیل شده به مبارزه برخاست.

پایگاه اجتماعی و قانونی زن، به‌رغم ادعاهای سنگین، همانند پایگاه قانونی و اجتماعی مرد نیست. در شرایط برابر، مردها از موقعیت برتر و حقوق بیشتر برخوردارند؛ حتی هنگامی که به طور مجرّد حقوقی برای زنان شناخته می‌شود، رسم‌های دست‌وپاگیر نمی‌گذارد این حقوق در عرف جلوه‌ی عینی خود را بازیابد.

مردها در قلمرو زندگی اجتماعی مهم‌ترین سمت‌ها را به خود اختصاص داده‌اند. قانون انشای مردان است که با گذشت زمان به «اصل‌ها» بدل شده؛ ولی هیچ قانونی در جامعه‌های انسانی ازلی نیست و می‌تواند و باید بنا بر نیاز زمان دگرگون شود. امروز زنان در سراسر جهان در گیرودار فرود آوردن اسطوره‌ی زنانگی می‌باشند و به گونه‌ای آشکار خواستار استقلال و برابری هستند و می‌خواهند در همبود انسانی شرکت جویند. بی‌گمان دشوار است، زیرا هنوز ساحره‌ی مردانه رنگ نباخته و بر شالوده‌های اجتماعی و اقتصادی استوار است.

پی‌افکندن آینده‌ای نو دشواری‌های فراوان در پی دارد؛ ولی به جای پرپر زدن در قفس و روی ‌آوردن به رفتارهای منفی و درون‌پوی باید هدف‌های بلند را نشانه گرفت، خود را مسئول آینده دانست و، از این هستی نزار و ناچیز، زندگی انسانی درخور پدیدآورد؛ به‌ویژه در زمانه‌ی کنونی زنان باید با حضور پویای خود و با سلاح خرد، مهر، و اخلاق مانع رشد روزافزون نفرت در اندیشه و خشونت در عمل گردند.

گزارشگر: زنان شاخص روشنفکر در سده‌ی اخیر از نظر شما چه کسانی هستند؟

صدیقه دولت‌آبادی، زنی آزادی‌خواه، میهن‌پرست، مصمّم و مبارز، بنیان‌گذار انجمن مخدرات وطن، ناشر روزنامه‌ی زبان زنان،و پایه‌گذار کانون بانوان تلاش‌های فرهنگی و سیاسی خود را در زمان سلطنت احمدشاه آغازکرد. در سلسله‌نوشتارهای او، زیر نام «زنده‌باد قلم» و «حق با آزادی» است، واقعیت‌های تلخ اجتماعی به زبانی شیوا بیان گردیده است و از جمله اثرهای ماندنی آن دوره از تاریخ ایران می‌باشد.

صدیقه دولت‌آبادی با طرح شعار «سرنگون باد استبداد» و درخواست انتخابات مجلس شورای ملّی و حق شرکت زنان در انتخابات وسعت بینش خود را آشکار ساخت. وی نخستین زنی است که برای آزادی و بیداری زن ایرانی از بندهای جهل و بی‌خبری گام برداشت. صدیقه دولت‌آبادی، علاوه بر تأسیس کلاس‌های تربیت مادر، خانه‌داری، آشپزی، خیاطی، و هنرهای دستی، به کار مبارزه با بی‌سوادی زنان همت گماشت و در این راستا شمار قابل‌توجهی از زنان را خواندن و نوشتن آموخت.

ایندیرا گاندی، که پدرش، قهرمان مبارزه با استعمار، فیلسوف و تاریخ‌نگار و نخست‌وزیر بزرگ شبه‌قاره‌ی هندوستان، درباره‌ی او می‌گوید: «نخست دوست من بود، سپس همراه من شد و اکنون رهبر من است.» حکومت بر هند، سرزمین تضادها، چندگونگی مذهب، زبان، آداب و رسوم، سرزمینی که هنوز زخم‌های عمیق دوران تلخ سلطه‌ی استعمار را بر جسم خود دارد و توطئه هر روز در جایی سربرمی‌کشد، کاری بزرگ، حساس، و شگفت‌انگیز است و این بانوی نام‌آور در این مهم با سلاح خرد و اخلاق بر تارک پیروزی جای گرفت.

در دوران نخست‌وزیری ایندیرا گاندی، هندوستان شاهد رشد سریع اقتصادی، پیروزی شگفت انقلاب سبز، افزایش اشتغال، کاهش اختلاف میان درآمدها و ثروت، جلوگیری از تمرکز قدرت، و خلق ارزش‌ها و گرایش‌های درخور جامعه‌ی برابر و آزاد بود.

گزارشگر: مشکل شما به عنوان زن روشنفکری که با مسائل اجتماعی نیز درگیر است چیست؟

پروانه فروهر: انسان روشنفکر در کشاکش زندگی اجتماعی است و مسئول آن و، برای نگه‌داشت روند والاگرایی خویش، ناگریز از کوس‌بستن پیوسته به سوی آینده‌ای به‌غایت گشوده.

من این کوس‌بستن را با شورمندی در تمامی زندگی، به‌رغم همه‌ی دشواری‌ها، مانع‌ها، و تنگ‌نظری‌ها، حفظ کرده‌ام؛ هم‌زمان معلم، دانشجو، همسر، مادر، و مبارز بوده‌ام و هیچ گاه از انجام وظیفه‌های گسترده‌ام نه ابراز خستگی کردم و نه درماندم و همواره با رویی گشاده و روحیه‌ای آسیب‌ناپذیر گرداگردم را گرم و پرشور داشتم؛ و بدین سان تا کنون دشواری‌ها هر قدر توان‌فرسا مغلوب اراده‌ی من گردیده‌اند. از این پس نیز، جز این نخواهد بود. به قول نیچه، فیلسوف بزرگ، «اراده‌ی معطوف به قدرت» یاور همیشگی انسان است، در همه‌ی تنگناها، گذرگاه‌های سخت، و رودررویی‌های تلخ.